پول توجیبیتم.......
اگه راست میگی بگو بجون استاد.......
می خوامت.........
باما نمیپری........
پول میخوای؟ ازبابات بگیر.....
عشقتم باما باش.........
راستی،چقدمنو می خواستی.........
سکوتم مرابه فلاکت کشاند:
خیال میکردم ازرفتارم میفهمد:واسه همین سکوت کردم:ولی نفهمیدمنو.
چه عاشقانه دوستت داشتم ودارمت هنوزدوست.
چشم چه ساده عاشق شدم... تو
کاش میدیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
میتابانی
بال مژگان بلندت را
میخوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه جان سوخته میگردانی
موج موسیقی عشق
از دلم میگذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم میگردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم میکند ای غنچه رنگین، پرپر
من در آن لحظه که چشم تو به من مینگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را میبینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش میگفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
بوس
اشکهای من از توبیشتره،شک نکن چون تومنوازدست دادی ولی من زندگیموازدست دادم.
تاابددوستت دارم.
یه عمرمن منتظربودم،اگه دوستم داری چندروزی منتظرم باش
عشقت راثابت کن.
می کشدصورت ماهت رانقاش خیالم قابش زنم بردیوارقلبم،ازداشتنت ببالم
SAVEکنم عشقت رادرسیستم زندگیم زلالی مانندچشمه نیست برتوهیچ سوالم
مگه همه چیزشده تموم،مگه زندگی من شده ویرون؛اون گفت نه من چرااین همه غم دارم آخه چراگفتی نه بی انصاف چی ازبقیه کم دارم،یه روزی عاشق بودم ازغم دنیافارغ بودم حالا دیگه چاره ای ندارم بایدبسوزم ودرنبودت دوام بیارم،فقط بدون خیلی بدی دلمو شکستی بدترین سیلی روتوبهم زدی،این یادت باشه نمیری ازیادم به امید دیدن دوباره شادم به امیددیدن دوباره شادم.
این روزاوقتی مرورگرذهنم توراجستجومی کند،انگارهمین نزدیکی هستی ولی نمیدانم چراپیدانمیشی،این روزاوقتی ازهرشهرگذرمیکنم انگارتوقبل ازمن آنجاراترک کرده ای،این روزاوقتی هرکتابی رامی خوانم انگارتوآنراسطربه سطرنگاشته ای،این روزاوقتی دلم می گیرد به خود وعده دیدارتورامی دهم تاکمی آرام شود،این روزاوقتی ازنارفیقان نارومی خورم به فکر یافتن رفیقی چون توهستم،این روزاوقتی کسی مراصدامی زند چنان صدایش راجوابگوهستم که انگار توصاحب آنی ،کاش تمام روزهامثل این روزهابود.
دوست داشتم همان کودک بازیگوش کوچه پس کوچه های قدیمی بودم،دوست داشتم درکشورعشق رهبریاکه سرامددربندگی بودم،دوست داشتم حتی به یک لحظه درکوی آنکه عمری می خوانمش بودم،دوست داشتم تمام روزگاران تورادوست بودم،دوست داشتم اگردروغی دوستم داشتی بزرگترین دروغ توبودم،دوست داشتم هرآنکه توراخوانددوست گوی آنرامن تورادوست بودم،دوست داشتم درکلاس عشق توتنهااستادومن تک شاگردتوبودم،دوست داشتم دوست داشتم دوست داشتم تومراومن توراهمه زمان دوست بودم.
کبوترخیالم به هرکران که بخواهدمراسوق می دهد،من نیزمطیع فرمانش هستم چون همیشه خیالم ازکبوترخیالم راحت وآسوده بوده،هیچ وقت به سفرهای خیالی که اومرادعوت کرده شک نداشتم،این چندروز که ازسال 92ورق خورده لحظه به لحظه کبوترخیالم به کوی یار می برد مراتابگویمش تبریک سال جدیدرا،اماندانم انگشتم ازچه زدن زنگ درخانه معشوق رابه فرداوفرداهامی سپارد،بعدازچندی باخوداندیشیدم که چراانگشتم مرابازی می دهد؟حال که به این پرسش دقت میکنم به ذهنم آیدکه اومرابه تمسخرگرفته بود،دراوج شادی وشعف وعاشقی قفل ردبردردل مجنونم نهاد،کوله باری ازخاطرات رادرگاوصندوق قلبم جای دادوخودراسبک بال ازآسمان شهردلم دورکرد،حال دگربراین انتظارم که انگشت معشوق دیرینه ام زندزنگ درخانه دلم را.
خوشا همان روزگارانی که شب وروزمان درهجران یارگذشت.
به امید روزی که درپیاده رو بهشت قدم زنیم.
کاش تمام آدم ها آدم بودند نه آدم نما.
دل هر کجا هست مقصد همان جاست.
مهربان باش با مخلوق خالق تا خالق از محبت تو به مخلوقش تورا خلعتی نفیس بخشد.
ادامه مطلب...
هرموقع که ساعت شنی رادرذهنم متصور می شوم ،یادصفحات عمرم که تابه امروز ورق خورده می افتم ،همش به
خودم می گم که چندتا ازین صفحات تورابه عرش خواهدبردوچندتا به فرش،بادیدن ساعت شنی ذهنم یاد عشق
وعاشقی بدنم را به لرزه می اندازد،آیابه موقع عاشق شدم؟آیامعشوقی که چندی درپی انم رایافتم؟
ساعت شنی ذهنم راکه می بینم فکرمیکنم که خدایا اگراین ساعت به اتمام رفت،می توانم جایش رابه ساعت
دیگری دهم،باز بادیدن آن یادساعت دیواری اتاقم می افتم که عقربه اش لحظه ای آرام نیست،به خودم می گم
که می شود چون ساعت دیواری اتاقم ساعت شنی زندگی ام را تنظیم کنم؟؟؟
مخلص تمام رفقای رفیق دوست.ابراهیم کرم زاده دانشجوی دانشگاه محقق اردبیلی هستم.درکنار درس ومشق شعرومتن هم می نویسم.
بازهم مارانوبت دل دادن ازسرشد
چوگفتمش حرف عشق ازبرشد
تاکه رسیدقطاربه ایستگاه وصال
گفته وناگفته هیچ شنواکرشد.
می توانستی قشنگ باشی قشنگترازکبوترانی که درآسمان خیالم پرواز می کنند
می توانستی آرام باشی آرامترازامواج اقیانوس آرام
می توتنستی زیباباشی زیباتراززیبایهای رویاها
می توانستی دلیرباشی دلیرترازرستم دستان داستان
میتوانستی عاشق باشی عاشقتراز شیرین قصه
می توانستی دوست باشی دوستراز دوستان دوست نما
می توانستی خودت باشی نه تظاهری ازخود
پس خودت باش نه تظاهری از خودبودن.
سلام رفقا :تااخربخونید جون خودم حرف نداره:خداکنه که لذت ببرید:::::::::::::::
دوش حبیبم در میخانه بزد
خنجرزلفش بردل دیوانه بزد
لب به لب بنهاد ومی نوشید
گیتار عشق رامستانه بزد.
مقیم شهرعشقم یعقوب دیدار
چشمانم بارانی درخواب وبیدار
اشاره دهی به سردوانم
باشم نازنگاهت را خریدار.
با هزاران غمزه دادمرافریب
شدافت جا نم ان غریب
دل را ببرد به دربار خود
بی گنه اویخت گردنم صلیب.
شدم تحریم شهرم نا میدن غربت
کوله برپشتم توشه راه نفرت
یا د توشد فا نوس کم سوی شبم
ما ندنم نیست بود رفتنم حرمت.
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By LoxBlog :.