سلام رفقا :تااخربخونید جون خودم حرف نداره:خداکنه که لذت ببرید:::::::::::::::
دوش حبیبم در میخانه بزد
خنجرزلفش بردل دیوانه بزد
لب به لب بنهاد ومی نوشید
گیتار عشق رامستانه بزد.
مقیم شهرعشقم یعقوب دیدار
چشمانم بارانی درخواب وبیدار
اشاره دهی به سردوانم
باشم نازنگاهت را خریدار.
با هزاران غمزه دادمرافریب
شدافت جا نم ان غریب
دل را ببرد به دربار خود
بی گنه اویخت گردنم صلیب.
شدم تحریم شهرم نا میدن غربت
کوله برپشتم توشه راه نفرت
یا د توشد فا نوس کم سوی شبم
ما ندنم نیست بود رفتنم حرمت.
نظرات شما عزیزان: